يکروز اين روح خواهد گريخت، مفتول عمر خواهد | 6 |
1- يکروز اين روح خواهد گريخت؛ مفتول عمر خواهد گسيخت. ای خوش آنروز کنم قيام! در قصر شاه گيرم مکان!
خواهم ديد او را روبرو، گويم رهاندم فيض او.
2- بنای عمر گردد خراب، روم چو ديگران بخواب، دارد منزل خدای من، در قصر خود برای من.
خواهم ديد او را روبرو، گويم رهاندم فيض او.
3- خورشيد عمر گردد نهان، بيرون روم از اين جهان، استاد از من راضی شود، در نزد خود مأوی دهد.
خواهم ديد او را روبرو، گويم رهاندم فيض او.
4- دارم نظر بروی او، خواهم روم بسوی او، چو بگذرد ايام من؛ رسد بدو پيغام من
خواهم ديد او را روبرو، گويم رهاندم فيض او.
حيات جاويد جامعه 12: 6 |